به یاد زیبایی های جمعه'>جمعه های دور
آن روز ها که مدرسه می رفتیم تعطیلی فقط جمعه بود ، کسی از برف یک متری کوچه و سرمای زیاد نمی ترسید ، آن روزها راحت نفس می کشیدی چیزی را به نام ماسک اسمش را هم نشنیده بودی
آدمها را صورتشان را بالبخند در نانوایی محله می دیدی ، هر کسی معلوم بود چه ساعتی نان می خرد ، فریزر نبود که نان یخ زده بخوری ، نان را روزانه می خریدی و گاهی اوقات در روز سه نوبت نان می خریدی و همسایه هایت را می دیدی نانوایی صف نبود چون به تعداد مصرف آن روز نان می خریدی ،
آن روزها نان به نرخ روز نبود ،!!!!!!!!!!!!!!!!
قیمت ها ثابت بود
واما مهمترین کار در روز جمعه واکس زدن کفش بوداز کفش کتانی خبری نبود ، همه کفش چرمی می پوشیدند که نیاز به واکس داشت و بعضی ها چکمه پلاستیکی برای روز های بارانی ، داشتند ،
شستن روپوش مدرسه در آن هوای سرد، برای مادر مشکل داشت ، و برای خشک کردن روپوش ها او
تا صبح شنبه فعالیت می کرد که آنها را با تنها گرم کننده خانه کرسی خشک کند ،
جمعه ها زیبا بود و همه شانه به شانه هم چسبیده دور سفره دوازده متری می نشستم و آش رشته که مخصوص روز جمعه های زمستان بود می خوردیم ، چه صفایی داشت ،
مهر و وفا فرانوش نشود .
مهربان بودن و مهربانی کردن پایه اصلی زندگی است
کجایئد ؟
دلتنگی...برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 93