یکشنبه

ساخت وبلاگ

سلام یکشنبه که بعد از شنبه امدی . 

شنبه رفت و امروز یکشنبه است همه چیز را خوب شروع کرده ام. خدا را سپاس که روز دیگری را در پیش رو دارم حالا باید ببینیم که این چندین ساعت باقی مانده از یکشنبه را چگونه سپری خواهم کرد . نصف یکشنبه که خواب بودیم!!!!!!!

اماده شدم و به مدرسه رفتم مبصر امروز کنار در ب حیاط  مدرسه نبود چون جریمه ای در کار نبود تمام همکلاسی هایم یک بسته در دست داشتن که با روز نامه خیلی مرتب بسته بندی شده بود و با هیجان  همگی وارد مدرسه شدیم . امروز درسی داریم به نام خانه داری که در این کلاس فوت و فن های لازمه زندگی یک دختر خانم را به ما یاد می دهند. و همچنین کار های هنری که بسیار مفید ه.

معلم ما قلاب بافی که یک هنر مدرن ان روز بود به ما یاد می داد کتابی در این زمینه نداشتیم خانم معلم تعداد ی کار های قلاب بافی که کار دست خودشان بود به کلاس اورد و بین دانش اموزان تقسیم کرد که هر کدام یکی را انتخاب می کردیم و نمونه کار را ایشان به ما داد و ما از روی ان می بافتیم . حالا امروز یکشنبه باید کار هایما ن را به معلم تحویل بدهیم .  

من یک نخ عمامه که مخصوص بافتن بود به رنگ ابی خریده بودم و کار را بادقت بافته بودم و به معلم کار را نشان دادم کار زیبا و بدون نقص بافته شده بود  خانم معلم گفت :خیلی عالیه ولی این کاررا اهار بزن و جلسه بعد بیار من هم کار را به خانه بردم و یک کاسه نشاسته درست کردم کار را درون کاسه خیس کردم و بعد با اطو خشک کردم . ذر ان هنگام نشاسته ها تمام بر روی کار چسبیدن و کار  ابی کم رنگ تبدیل به کاری شد با تکه ها ی نشاسته بر روی ان و از حالت افتاد . با نگرانی به مدرسه بردم و معلم انرا را دید وگفت نمره تو هیجده و بعد طریقه اهار زدن را به من یاد داد و به شوخی گفت :اگر این کا ر را در یک سطل اب بیاندازیم می توانیم یک لشکر را از سینه درد نجات بدهیم .

اما ما به  این طریق اموزش  قلاب بافی  را اموختیم و همیشه به یاد خانم بهروزی که معلم ما بود این کار را انجام می دهم .

یکشنبه خوبی داشته باشید .

 

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 96 تاريخ : دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت: 6:46