امروز دیگه گاوتون رو خرمن کی کردید

ساخت وبلاگ

امروزبا خود گفتم کمی از گذشته های دور با هم صحبت کنیم زمانی که  ما مدرسه می رفتیم ،. وقتی دور هم می نشستیم و خیلی اهسته صحبت می کردیم و گاهی بلند  بلندو گاهی یواش می خندیدیم .  مادر که همیشه در حال راه رفتن بود با لبخند و با صدای همیشگیش می گفت :دیگه امروز گاوتون رو خرمن چه کسی کرده اید.؟

حالا امروز میخواهم گاوم را خرمن بچه مدرسه ای های امروزی بکنم .

هر روز سعی می کنم اخبار تهران را گوش کنم و با خود می گویم حالا باید دید که برای فردای دانش اموزان چه خوابی دیده اند که ناگهان اقای هوا شناس می اید و از الودگی صحبت می کند و  بعد از لحظه ای  کار شناس اعلام می کند که تمامی مدارس استان تهران تعطیل است !!!!ان موقع صورت شاداب دانش اموزان را می بینم که کتابها را جمع کرده و داخل کیف گذاشته و با سرعت برق و باد به سراغ موبایل می روند وخبر را برای دیگر دوستان مخابره می کنند . و بعد ساعتها  به گفتگوی بی صدا می پر دازند .

اما ما در ان سالهای بسیار دور حسرت یک روز تعطیلی را داشتیم که غیر از جمعه باشد و به کار های شخصی خود سر و سامون بدهیم . 

همه چیز سخت ، اما لذت بخش بود . مثلا وقتی برنامه هفتگی را  روی کاغذ های چاپی  زیبا می نوشیم و به گوشه ای ازدیوار اتاق با پونز نصب می کردیم برای روز جمعه می نوشتیم حمام حمام حمام 

اخه در ان موقع حمام رفتن خیلی سخت بود و ساعتها وقت شما را می گرفت حتی  درست کردن  بقچه حمام مصیبت بود . گریان  بودیم که چطور در ان برف زمستانی  خودمان را به حمام برسانیم .

وقتی داشتیم از  حمام  چندین ساعته  به منزل بر می گشتیم با صورت های مثل لبو ناگهان کولاک برف به صورتمان می خورد و اشک از چشمان ما سرازیر می شد وان وقت بود که به یاد صبح شنبه می افتادیم که باید یک متر برف را لگد کنیم تا به مدرسه برسیم . 

از اخبار خبری نبود که دانش اموز به خاطر برف تعطیل بشود. این حرفها را نشنیدیم تا دیروز، اخه من از بچه های پریروز صحبت می کنم نه دیروز و امروز 

خلاصه حسرت  یک روز تعطیلی را داشتیم.

حالا مداوم بچه ها در زمستان پرده اتاق را کنار می زنند تا ببینداسمان ابی است یا هنوز خاکستریست 

انها چه رنگی  اسمان را نقاشی کنند ؟. ایا باید ابی زنگ کنند؟ و یا سیاه و خاکستری .؟ مداد ابی رنگ انها اماده است که اسمان را نقاشی کنند . بچه ها اسمان را باید چه رنگی  نقاشی کنید. !!!!!

حالا گفتگوی ما در کنار گوشه ها ی اتاق از تعطیلی مدارس است نه چیز دیگری .

مادر عزیزم صاحب سفره دوازده متری امروز ما گاومان را خرمن مدرسه و الودگی هوا کردیم .

برم اب بخورم که بعد جوری نفسم گرفته .

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 108 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:32