برف پارو میکنیم

ساخت وبلاگ
برف پارو می کنیم برفیه  برفی 

پرده اتاق را کنار زدم حیاط سفید

پوش شده بود جای پای پدر روی برفها دیده می شد که صبح زود   به محل کارش رفته بود .

کیف بدست و اروم از خونه بیرون رفتم و پاورچین و پاورچین به اتفاق دوستم راهی مدرسه شدیم 

پیاده رو های یک متری مسیر مدرسه پر از برف بود بعضی از خانه ها پیاده رو های مقابل در ب منزل خودشان را تمیز کرده بودن وما

با سختی به مدرسه رسیدیم بابای مدرسه پارو بدست جلوی مدرسه ایستاده بود و دانش اموزان مدرسه را به داخل مدرسه هدایت می کرد روز های برفی  برنامه صبگاهی نداشتیم و در کنار سالن مدرسه مدیر دست هایش را روی هم گذاشته بود و به ما خوش امد می گفت و ما وارد کلاس شدیم 

داخل کلاس همگی دایره وار  دور بخاری علاالدین ایستادیم و شروع کردیم به گرم کردن خودمون کلاس دیدنی شده بود بوی جوراب های پشمی تمام فضای کلاس را پر کرده بود و کفش ها هم زیر میز مدرسه گذاشته بودیم و چهار زانو روی نیمکت نشسته بودیم و چشم به تخته کلاس دوخته بودیم 

ان روز امتحان داشتیم معلم ورقه ها را داد و ما شروع کردیم به نوشتن.

ناگهان صدای برف پارو می کنیم حیاط جارو می کنیم اب حوض می کشیم به گوش رسید ما همگی در ان سکوت امتحان شروع به خندیدن کردیم .چه روز هایی بود و چه شغل هایی یادش بخیر 

امروز که کتاب خاطرات یک بچه لاغر"درد سر های برفی " را می خواندم رفتم به ان زمان

اخه قهرمان داستان پارو به دست در خونه همسایه ها را می زد که جلوی خونه همسایه را پارو کنه و ان درد سر هایی که برای او پیدا شد . 

چه خاطرات خوبی یک روز برفی داشتیم 

برف پارو کن های محله ها چه گام های بلندی بر می داشتن تا زود تر کار را شروع کنن و شب لقمه نانی بدست بیاورن 

برف پارو می کنیم  اب حوض می کشیم  حیاط جارو می کنیم 

دیگه نه برفی میاید و نه حوضی داریم و نه حیاطی که جارو کنیم 

 

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 6:26