بازم مدرسه ام زود شد

ساخت وبلاگ

زنگ ساعت به صدا در امد خیلی اهسته امدم پذیرایی زنگ ساعت را قطع کردم و بعد برای بجا اوردن عبادات صبحگاهی اماده شدم 

وقتی می خواستم نماز بخوانم هوا روشن بود و نیازی به روشن کردن چراغ نبود راحت خودم را به سجاده رساندم و نماز را بجا اوردم ( روشنایی صبح قبل از طلوع افتاب سحر خیزان می بیند)

به اشپزخانه رفتم با عرض معذرت ظرفهای نشسته شب قبل را شستم و کتری را زیرش روش کردم و سوپ جو را برای پختن اماده کردم و کتری جان و سوپ جو هر دو شروع به قل قل کردن 

صدای بارون توجه منو به خود جلب کرد اخه از دیروز منتظر امدنش بودم چون شیشه ها را تمیز کرده بودم و پرده ها را شسته بودم اماده برای یک هوای بارانی بودم 

با عجله رفتم درب بالکن را بستم چون سرد شده بود 

به اتاق کارم برگشتم (اشپزخانه منزل) رادیو را تا امدم روشن کنم دیدم ساعت هنوز 5 نشده گفتم اشتباه است. چندین ساعتی که  در منزل داشتیم چک کردم دیدم بله همه ساعت 5 صبح را نشان می دهد خنده ام گرفت بازم, من سحر خیری کرده ام بدون اینکه متوجه بشوم .

در این فاصله بنده صبحانه نوش جان کرده بودم و ناهار مشغول پختن و اما هنوز هوا تاریک بود

دوباره وضو گرفتم نماز  صبح را خواندم  . بازم, مدرسه, ام زود شد!!!!!!!!!!!

چند سالی که مدرسه, می رفتم اکثرا"درب مدرسه, بسته بود و سرایدار مدرسه, باید درب را به روی من باز می کرد . بازم, مدرسه, ام زود شد . ببخشید 

زمانی که اداره می  رفتم نگهبان باید درب اداره را برای من که اولین نفر بودم باز می کرد 

هر وقت می خواهم به سفر بروم چندین ساعت زود تر در فرودگاه حاضرمی شوم .

  مدرسه, ای که نمی روم امروز زود شد 

 فقط سحر خیران امروز باران  تهران را دیده اند .!!!!!!!!

بازم, مدرسه ام زود شد 

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 13:19