وقتتی نقاشی می کشیدیم

ساخت وبلاگ
  در زمان های دور وقتی نقاشی می کشیدیم 

کشاورز را خیلی مهربان و دوشت دانشتنی می کشیدیم و یک بیل به دست او می دادیم 

حیاط خانمان را یک باغچه در کنارش می گذاشتیم و بوته ای سبز رنگ درون ان می کاشتیم 

اتاق هایمان را یک ردیف پشتی کنار دیوار ش قرار می دادیم و روی پشتی ها را یک دستمال گل دوزی شده می انداختیم .

کوچه ها را یک جوی اب برایش درست می کردیم و در کنار جوی اب درختی می کاشتیم . چه زیبا بود محله ما پر از درخت 

انتهای خیابان  را بیمارستان می کشیدیم  .

در ب بیمارستان نگهبانی داشت که خیلی خندان بود 

هنگام وارد شدن داخل اتاق دکتر او را با یک گوشی در روی گردنش اویران می دیدیم 

نگاه به صندلی اش نجار را می دیدم که یک مداد در پشت گوشش دارد 

به تخت بیمارستان نگاه می کردیم و ملافه را  که خانم خیاط ی که متر در پشت گردنش انداخته بود  دوخته بود 

حتما در نقاشی ما یک آسمان ابی زیبا بود که تکه ای ابر سفید در حال فرار از اسمان بود

خورشید را به رنگ نارنجی پر رنگ می دیدیم که نور افشانی میکرد 

خودمان هم در کنار عکس با یک گرنبد ابی رنگ درخشان مثل نور خورشید می کشیدیم 

هرگز شب را نقاشی نمی کردیم چون همه خواب بودن و شب را نمی دیدن 

وقتی این تابلو زیبا اماده شد انرا با یک پونز به دیوار وصل کردیم و هر رهگذری انرا نگاه می کرد و آهی می کشید 

و با خود می گفت چه آهسته   آهسته زمان می گذرد .

+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 17:27  توسط هما اثباتی  | 
دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : وقتتی,نقاشی,کشیدیم, نویسنده : homaesbati88 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:09